فکرش رو میکردی یه روز دلت برای قدم زدن تو آفتاب تنگ بشه؟ دلت نشستنِ بیاسترس پشت میز کافه بخواد؟ فکرشو میکردی دلت برای دورهمیو بغل کردن محکم دوستات یه ذره شده باشه و از اینکه همه در فاصله چند کوچه و خیابون از همین و همدیگه رو نمیبین ناراحت شین ؟ فکر میکردی بجای فلان رستوران معروف اون سر دنیا، دلت برای رستوران و شامیتو همین محله خودت تنگ شه؟ اصلا فکرشو میکردی یه روزی برسه که بترسی به نیوههای نوبر بهاری دست بزنی و دلت ترهبار رفتن بدون ماسک و دستکش بخواد؟ دیگه از دلتنگی برای سفر و جاده که نگم... .
اما این روزا میگذرعه
.
اینروزها جدا از تلخی سایهی مرگ روی تن شهر، با خودش دلتنگی به همراه آورده. دلتنگی برای دلخوشیهای کوچیک زندگی که هیچوقت بهش حتی فکر نمیکردیم و باور داشتیم همیشگین. این روزا داره یادمون میده که حواسمون باشه هیچ چیز همیشگی نیست و هر حس خوبی رو که تو روزمره داریم، اگه ازش لذت نبریم شاید یه روزی برامون حسرت بشه. فقط خوبیش اینه که با همه سختی قرنطینه و تعطیلی شهر درست قبل از عید و با همه این دلتنگیها، هممون میدونیم و امید داریم که بزودی این روزا میگذرعه
این ویدیو رو امروز از مرور خاطراتم از خوشیهای کوچیک ولی مهم زندگی روزمرهم ساختم. یه سری ویدیوهای آرشیو خودم رو زدم تنگ تصاویری که از دوستام گرفتم (که تگشون کردم و ازشون ممنونم) و آهنگ پپرونی گروه بمرانی رو گذاشتم روش که نگاهش کنم و قول بدم بعد از این دوران، بیشتر از اینا از یه پرس قیمه تو رستوران، یه ماساژ بیدغدغه، یه پیادهروی دست تو دست، یه ساندویچ و نوشابه بر خیابون، یه سفر و کولهگردی بی استرس، یه املت قهوهخونهای و یه دورههمیجمعه شب لذت ببرم!
بازدید : 477
پنجشنبه 27 فروردين 1399 زمان : 2:43